سید حسن فاطمی ترجمهء تفسیر المیزان،علامه سید محمد حسین طباطبایی،مترجم:سید محمد باقر موسوی همدانی،قم،دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین،1363 هـ.ش.
علامهء بزرگوار،سید محمد حسین طباطبایی، حدود سال 1374 هـ.ق.تألیف کتاب گرانسنگ «المیزان فی تفسیر القرآن»را آغاز(1)و در سال 1392 هـ.ق-پس از گذشت حدود هیجده سال-به پایان رساند.
چنانچه بر اهل فن پوشیده نیست،المیزان؟؟؟ نفیسترین و پر محتویترین تفاسیری است که پیرامون قرآن کریم،به رشتهء تحریر در آمده است،؟؟؟ میتوان ادعا نمود از صدر اسلام تاکنون پربارتر از آن،در میان شیعه و سنی نگاشته نشده است.
شهید مطهری(ره)میگوید:
«کتاب تفسیری ایشان،یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است...؟؟؟ میتوانم ادعا کنم که این تفسیر از جنبههای خاصی که دارد،بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است.»(2)
نه تنها تفسیر المیزان در میان تفاسیر،کم نظیر یا بینظیر است،بلکه مؤلف آن نیز در میان مفسرین،چنین است.وقتی انسان شرح حال مرحوم علامه را از زبان شاگردان خاص ایشان میشنود،در مییابد که استاد آنقدر در نظر آنان بزرگ است که الفاظ نمیتواند بیان کنند احساسات آن نسبت به علامه باشد.
شهید مطهری که از نزدیکترین شاگردان مرحوم علامه است میگوید:
«مردی است که صد سال دیگر باید بنشینند و آثار او را تجزیه و تحلیل کنند و به ارزش او پی ببرند.چرا ما از حالا به این فکر نیفتیم؟این مرد واقعا یکی از خدمتگزاران بسیار بسیار بزرگ اسلام است.مجسمهء تقوی و مجسمه معنویت است،در تهذیب نفس و تقوی،مقامات بسیار عالی را طی کرده است.»(3)
بعید،بلکه ناممکن است کتابی با آن محتوی، به وسیلهء کسی که مقامات عالی را طی نکرده،نگاشته شود،چنانکه یکی از شاگردان وی،خطاب به مرحوم علامه چنین میگوید:
«من که به مطالعهء این تفسیر مشغول میشوم،در بعضی از اوقات که آیات را به هم ربط میدهید و زنجیروار آنها را با یکدیگر موازنه و از راه تطبیق معنی را بیرون میکشید،جز آنکه بگویم در آن هنگام قلم وحی و الهام الهی آن را بر دست شما جاری ساخته است،تعبیر دیگری ندارم.»(4)
اسلوب بیان مطالب بدین صورت است که ابتدا چند آیه آورده شده،سپس چنانچه از کلام مؤلف در مقدمه استفاده میشود،مطالب در سه مرحله،تبیین میگردد:
الف-تحت عنوان«بیان»به یک یا چند موضوع از موضوعات زیر پرداخته میشود:
1-معارف مربوط به اسماء و صفات خداوند، مانند:حیات،علم،قدرت و...
2-معارف مربوط به افعال خداوند،مانند:خلق، امر،اراده و...
3-اطلاعات مربوط به واسطههای میان خداوند و انسان،مانند:حجابها،لوح،قلم و...
4-مباحث مربوط به انسان قبل از دنیا.
5-مباحث مربوط به انسان در دنیا،مانند: شناخت تاریخ نوع انسان،شناخت خود انسان و اصول اجتماعی مربوط به او،شناخت نبوت و رسالت و وحی و...
6-مباحث مربوط به انسان بعد از دنیا،که عبارت از برزخ و معاد است.
7-معارف مربوط به اخلاق انسان،مانند:ایمان، احسان،اخلاص و...
ب-پس از بیانات تفسیری،تحت عنوان«بحث روائی»،روایاتی از پیامبر اکرم(ص)و ائمه طاهرین(ع)در ارتباط با آیات مورد بحث آمده که مؤلف به بررسی آنها پرداخته است.
ج-در این مرحله،تحت عناوین«بحث فلسفی»،«بحث علمی»،«بحث تاریخی»و...
مباحثی به تناسب آیات ذکر شده است.
سه مرحلهای که به عنوان اسلوب تفسیر المیزان ذکر گردید،غالبا پس از ذکر چند آیه رعایت شده است و در مواردی دیده میشود که پس از ذکر آیات،تنها مباحثی تحت عنوان«بیان»آمده یا تنها تحت عنوان«بیان»و«بحث روائی»بحث شده و عنوان دیگری مطرح نشده است.
ویژگیهای المیزان غیر از آنچه در قسمت قبل گذشت،بهطور خلاصه چنین است:
1-استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن.
2-پرهیز از بحثهای حاشیهای و مطالبی که چندان مورد نیاز نیست.
3-اجتناب از مباحث فلسفی،علمی و عرفانی جهت تفسیر آیات.(5)
4-مطرح نمودن هدف هر سوره در آغاز تفسیر آن.
5-پرداختن به نکات ادبی در حدّی که فهم اسلوب عربی قرآن به آن بستگی دارد.
6-خودداری از بحث مفصّل مشروح پیرامون آیات مربوط به احکام شرعی.
7-نقل روایت از منابع شیعه و سنی.
8-خودداری از نقل احادیث مجعول و اسرائیلیات.
9-عدم نقل روایاتی که بیان کنندهء نظرات مفسرین از اصحاب و تابعین است،زیرا کلام آنان حجت نیست.
10-عدم حمل آیه بر معنای خلاف ظاهر آن.
11-خودداری از بحث و بیان آنچه قرآن مبهم گذاشته است.مگر آنچه خود قرآن و روایات آن را تبیین نموده باشند.
12-دچار علم زدگی نشدن در تفسیر و توضیح آیات.
13-پرداختن به مسائل روز.
مجلدات مختلف تفسیر المیزان تاکنون به وسیلهء چند تن از فضلا ترجمه شده است.شماره مجلدات و مترجمین آنها با حذف القاب بدین قرار است:
جلد اول:آقای ناصر مکارم شیرازی.
جلد دوم:آقای محمد تقی مصباح یزدی.
جلد سوم:آقای عبد الکریم نیری بروجردی.
جلد چهارم:آقایان محمد رضا صالحی کرمانی و سید محمد خامنه.
جلد پنجم:آقاین محمد جواد حجتی کرمانی و محمد علی گرامی قمی.
سپس دورهء کامل المیزان،به وسیلهء آقای سید محمد باقر موسوی همدانی ترجمه گردیده است.
متن تفسیر المیزان،عبارات پیچیده و سنگینی دارد.
لذا دقت زیادی را در مطالعه و ترجمه میطلبد.
همین پیچیدگیهاسبب شده،گاه نارساییهایی در ترجمه مشاهده شود.
از آنجا که حضرت حجت الاسلام و المسلمین موسوی همدانی،موفق به ترجمهء تمام المیزان شده،در این نوشتار به بررسی ترجمهء ارزشمند ایشان میپردازیم.
جناب آقای موسوی متحمل زحمتهای فراوانی در این راه شده است و هر کسی به خود جرأت نمیدهد،کار بزرگی مانند ترجمهء المیزان را به دست گیرد که 23 سال به طول انجامد.(6)لیکن چون این کار،فردی صورت گرفته کاستیهایی در آن مشاهده میشود.
در این ترجمهء،هم در اصل ترجمه اشتباه وجود دارد-چنانچه در ادامه به مواردی اشاره خواهیم داشت-و هم اصول ترجمه مراعات نگردیده.مثلا عبارات فراوانی در ترجمه وجود دار که در متن عربی نیست؛به عنوان نمونه:در صفحهء 34 در یک پاراگراف عبارت زیر آمده که در عربی نیست:
«آنگاه آنچه را هم که با دسترنج خود،و یا راه مشروعی دیگر به دست میآوریم،ملک خود میدانیم.چون این ملک هم مانند آن ملک،چیزی است که ما به دلخواه خود در آن تصرف میکنیم؛ ولکن ملک حقیقی نیست،به خاطر این که ماشین سواری و خانه و فرش من،وجودش قائم به وجود من نیست،که وقتی من از دنیا میروم آنها هم با من از دنیا بروند.پس ملکیت آنها حقیقی نیست،بلکه قانونی و چیزی شبیه به ملک حقیقی است.»
موارد زیادی از این نوع در ترجمه مشاهده میشود.اگر این عبارات به عنوان توضیح و شرح مطالب آورده شده،میبایست داخل پرانتز یا پاورقی به گونهای نگاشته شود که به نویسنده نسبت داده نشود.اگر چه این توضیحات،صحیح و قابل قبول باشد.
ترجمهء تحت اللفظی مطلوب نیست؛اما بدین معنی نیست که مترجم،هر توضیح اضافهای را بیاورد بدون اینکه مرز میان کلام مترجم و نویسنده مشخص شود.این امر سبب شده،خواننده هنگام مطالعه تردید داشته باشد آیا آنچه میخواند کلام علامه است یا مترجم؟
کاستی مهم دیگر این اثر-چنانچه مترجم محترم نیز قبول دارند-عدم رعایت دستور زبان فارسی(7)و مطلوب نبودن نثر آن است.گاه عبارات عربی گویاتر و روشنتر از ترجمه است.در بسیاری موارد،الفاظ مناسب،جایگزین کلمات عربی نشده است.
با توجه به سنگینی عبارات المیزان و اهمیت ترجمهء این اثر ارزشمند،جا دارد گروهی اهل فن با همکاری حضرت آقای موسوی یا به اصلاح ترجمهء انجام شده بپردازند و یا این تفسیر را بار دیگر به گونهای مطلوبتر،ترجمه نمایند،تا بیش از پیش برای قرآن پژوهان،قابل استفاده باشد.اگر دوباره ترجمهای فردی صورت گیرد،بعید نیست کاستی ولو از جهات دیگر مشاهده شود.جهت روشن شدن مطالب مطرح شده،به بیان نارساییهای ترجمهء تفسیر سورهء حمد،اکتفا میکنیم.
المیزان از سوی مؤلف مورد تجدید نظر قرار گرفته و اصلاحاتی در آن به عمل امده است.
ایراداتی که در این نوشتار متذکر میشویم،با توجه به هر دو چاپ است.(8)
-مرحوم علامه(ره)چنین مینویسد:
«...فالا نسب ان یکون الباء فی البسملة للابتداء بالمعنی الذی ذکرناه.»/14
«از همینجا میتوانیم بگوییم حرف(باء)که اول (بسم الله)است،از میان معناهایی که برای آنست، معنای ابتداء با این معنایی که ما ذکر کردیم، مناسبتر است.»/25
در کتابهای نحوی«ابتداء»،یکی از معانی«باء» شمرده نشده است.بنابراین مراد علامه از«للابتداء» این است که«باء»متعلق به«ابتداء»است،نه اینکه به معنی«ابتداء»باشد.چنانکه در«مررت بزید نمیگوییم:«باء»به معنی«مرور»است.البته عبارت المیزان،رسا نیست و میبایست مراد نویسنده را از قرینهای که ذکر کردیم متوجه شد.لذا مؤلف در چاپهای بعد،عبارت فوق را اینگونه اصلاح نمود است:
«...فالانسب ان متعلق الباء فی البسملة ابتدی بالمعنی الذی ذکرناه.»16
-مرحوم علامه(ره)پیرامون اشتقاق کلمهء«اسم چنین مینگارد:
«مشتق من السمة بمعنی العلامة.»17
«این کلمه از ماده(سمه)اشتقاق یافته و سمه به معنای داغ و علامتی است که بر گوسفندان میزدند تا مشخص شود کدامیک از کدام شخص است.»/27
جا دات عبارت،اینگونه ترجمه میشد: «این کلمه از ماده«سمه»اشتقاق یافته و سمه به معنای علامت و نشان است.»
«سمه»در لغت به معنای مطلق علامت است اختصاص به علامتی که بر گوسفندان میزدند نیست.
-پیرامون معنای«اله»چنین آمده است: «اله من اله الرجل یأله بمعنی عبد او من اله الرجل او وله الرجل ای تحیّر.»/18
«کلمهء(اله)از ماده(أله)باشد،که به معنای پرستش است،وقتی میگویند(اله الرجل و یأله)،
معنایش این است که فلانی عبادت و پرستش کرد، ممکن هم هست از ماده(وله)باشد،که بمعنای تحیّر و سرگردانی است.»/28
در متن عربی یکی از ریشههای«اله»،«أله» به معنی«سرگردان شد»خوانده شده اما در ترجمه نیامده است.
-در المیزان چنین میخوانیم: «ناسب الرحمن ان یدلّ علی الرحمة الکثیرة المفاضة علی المؤمن والکافر وهو الرحمة العامة.»/18
«مناسب با کلمهء رحمت این است که دلالت کند بر رحمت کثیری که شامل حال عموم موجودات و انسانها از مؤمنین و کافر میشود.»/30
الف-در ترجمه مزبور ابهام وجود دارد.
احتمالا در اثر اشتباه چاپی کلمهء«رحمن»،«رحمت» چاپ شده است.
ب-ظاهر عبارت علامه این است که«رحمن» دلالت بر رحمتی مینماید که تنها شامل انسانهای مؤمن و کافر میشود،ولی ترجمه در این ظهور دارد که«رحمن»دال بر رحمتی است که شامل انسان و غیر انسان میشود.اگر چه ممکن است در واقع چنین باشد،اما از عبارت علامه چنین چیزی استفاده نمیشود.در جای دیگر میفرماید:
«هو الرحمن یبیّن لعباده سبیل رحمته العامة للمؤمن و الکافر.»/16
خداوند،رحمن است لذا طریق رحمتش را برای عموم بندگان،چه مؤمن و چه کافر،بیان میکند.
-مرحوم علامه بحثی را مطرح میکند،مبنی بر اینکه هر جا خداوند،حمد حامدان را نقل میکند در صورتی که حمد کنندگان،پیامبران یا اهل بهشت باشند،حمد آنان را همراه با تسبیح ذکر نمیکند.
ولی اگر حمد را از غیر ایشان نقل کند،آن را همراه با تسبیح ذکر میفرماید.چنانچه در سوره شوری آیهء 5 میفرماید:
«و الملائکة یسبّحون بحمد ربهم.»
دلیل آن این است که غیر از خدای تعالی کسی به افعال جمیل خداوند،پی نمیبرد و احاطه به صفات و اسماء جمیل او پیدا نمیکند.«لا یحیطون به علما».بنابراین حمد آنان محدود به اندازهای است که درک کردهاند.لذا ثنای آنان زماین صحیح است که خداوند را منزه بدانند از محدودیتی که در ذهنشان تصور نمودهاند.
لکن در مورد بندگان مخلص،که حمد آنان همراه با تسبیح آورده نشده،مرحوم علامه چنین مینویسد:
«اما المخلصون من عباده تعالی،فقد جعلب حمد هم حمده و وصفهم وصفه حیث جعلهم مخلصین له.»/20
«اما مخلصین از بندگان او که گفتیم:حمد آنان را در قرآن حکایت کرده،آنان حمد خود را حمد خدا، و وصف خود را وصف او قرار دادهاند،برای اینکه خداوند ایشان را خالص برای خود کرد.»/33
مترجم محترم تصور نموده فاعل اولین «جعل»،«مخلصون»است.اگر چنین بود میبایست «جعلوا»نوشته میشد.بنابراین فاعل آن،خداوند است.
ترجمهء صحیح چنین است: «اما در مورد بندگان مخلص خدا باید گفت: خداوند حمد آنان را حمد خود و وصف آنان را وصف خود قرار داده،زیرا خداوند آنان را خالص برای خود کرده است.»
-مرحوم علامه پس از تعریف«ملک»چنین میگوید:
«فقو لنا العین الفلانیة ملکنا معناه:ان لها نوعا من القیام و الاختصاص بنا یصح معه تصرّفاتنا فیها ولولا ذلک لم تصحّ تلک التصرّفات.»
«وقتی میگوییم:فلان متاع ملک من است، معنایش این است که آن متاع یک نوع قیامی به وجود من دارد.اگر من باشم میتوانم در آن تصرّف کنم،ولی اگر من نباشم،دیگری نمیتواند در آن تصرّف کند.»/33
به نظر میرسد چنین ترجمهای دقیق نیست.
بهتر بود اینگونه ترجمه میشد:
وقتی میگوییم فلان چیز ملک ماست،معنایش این است که آن چیز نوعی ارتباط و اختصاص به ما دارد که به سبب آن میتوانیم در آن تصرّف نماییم و اگر آن ارتباط و اختصاص نبود،نمیتوانستیم در آن تصرف کنیم.»
-در المیزان پیرامون آیهء«مالک یوم الدین»چنین آمده است:
«...علی ان یکون الدین وهو الجزاء یوم القیامة مختصا بالانسان او الانس و الجنّ.»/21
«...چون دین به معنای جزاء است و جزاء در روز قیامت مخصوص به انسان و جن است.»/35
در عبارت علامه،در اینکه آیا قیامت مخصوص انسان است یا مخصوص انسان و جن،تردید استفاده میشود،ولی در ترجمه نیست.
-روایت زیرا از امام رضا(ع)پیرامون«بسم الله» آمده است:
«انها اقرب الی اسم الله الاعظم من ناظر العین الی بیاضها.»/22
«این کلمه به اسم اعظم خدا نزدیکتر است از مردمک چشم به سفیدی آن.»/36
حضرت با این مثال میخواهد نهایت قرب و نزدیکی میان«بسم الله»و«اسم اعظم»را برساند.در حالی که میان«مردمک»و«سفیدی چشم»فاصله وجود دارد.بنابراین جا داشت«ناظر العین»به «سیاهی چشم»ترجمه میشد نه«مردمک».
-روایت زیر از کتب اهل سنت نقل شده است:«عن ابی داود ابن عباس(وقد صحّحوا سندها)قال:ان رسول الله صلی الله علیه و آله کان لا یعرف فصل السورة،(فی روایة انقضاء السورة) حتی ینزل علیه،بسم الله الرحمن الرحیم.»/23
از ابی داود از ابن عباس روایت کرده که گفت: (وی حدیث را صحیح دانسته)،رسول خدا(ص) غالبا اول و آخر سوره را نمیفهمید کجا است تا آنکه آیه بسم الله الرحمن الرحیم نازل میشد،(و بین دو سوره قرار میگرفت).»/37
الف-کلمه«صححوا»جمع است و فاعل آن علمای اهل سنت است،نه یک شخص.
ب-کلمهء«غالبا»در ترجمه،زاید است و از متن عربی استفاده نمیشود.
ج-عبارت«و فی روایة النقضاء السورة»ترجمه نشده است.
-روایت زیر پیرامون«الحمد لله»آورده شده:
«فی کشف الغمّة عن الصادق علیه السلام قال: فقد لابی علیه السلام بغلة فقال لئن ردّها الله علیّ لا حمدنّه بمحامد یرضیها فما لبث ان اتی بها سرجها و لجامها فلّما استوی وضّم الیه ثیابه رفع رأسه الی السماء و قال الحمد لله ولم یزد،ثم قال ما ترکت ولا ابقیت شیئا جعلت انواع المحامد لله عزّ وجّل فما من حمد الاّ و هو داخل فیها.»/23
جملهء«ما من حمد الاّ وهو داخل فیها»اینگونه ترجمه شده:
«هیچ حمدی نیست مگر آنکه خدا هم داخل در آنست.»/38
تصور شده ضمیردر«فیها»به«حمد» باز میگردد،در حالی که این کلمه،مذکر است.
بنابراین،مرجع آن،جمله«الحمد لله»است.همچنین مرجع ضمیر«هو»،«حمد»است نه«خدا»لذا ترجمهء عبارت فوق چنین است:
«هیچ حمدی نیست،مگر اینکه در«الحمد لله» نهفته است.»
-مرحوم علامه پس از نقل روایتی،چنین مینویسد:
«یشیر علیه السلام الی ما مرّ من انّ الحمد،من العبد و انّما ذکره الله بالنیابة تأدیبا و تعلیما.»/24
«این حدیث اشاه دارد به آنچه گذشت،که گفتیم حمد از ناحیهء بنده،در حقیقت یادآوری خداست،اما به نیابت،تا رعایت ادب را کرده باشد.»/38
مراد از«تأدیب»،«رعایت ادب کردن»نیست، بلکه به معنای«ادب کردن بنده»است.جا داشت جملهء فوق اینگونه ترجمه میشد:
این حدیث اشاره دارد به آنچه گذشت که گفتیم حمد از زبان بنده است و خداوند آن را به عنوان تعلیم و ادب نمودن بیان داشته است.
-مرحوم علامه میان اصحاب صراط مستقیم و مؤمنین تفاوت قائل است و اصحاب صراط مستقیم را دارای مقامی بالاتر از مؤمنین میداند.چنانچه خداوند میفرماید:
«من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا.»
نساء/68
هر کس از خدا و رسول پیروی کند(مؤمنین) همراه کسانی خواهند بود که مشمول نعمت خدا شدهاند(اصحاب صراط مستقیم)یعنی انبیاء، صدیقین،شهداء،صالحین،ایشان چه رفقای نیکی هستند.
در این آیه خداوند نفرموده مؤمنین جزو اصحاب صراط مستقیم هستند،بلکه از کلمات «مع»و«رفیع»استفاده میشود،مؤمنین،همراه و رفین اصحاب صراط مستقیم میباشند و مقامشان پایینتر است.(9)
مؤلف پس از آوردن آیاتی در این زمینه،چنین مینگارد:
«فالتدبّر فی هذه الایات یوجب القطع بانّ هؤلاء المؤمنین و(شأنهم هذا الشأن)فیهم بقیة بعد،لو تمت فیهم کانوا من الذین انعم الله علیهم وارتقوا من منزلة المصاحبة معهم الی درجة الدخول فیهم.»/31
«پس تدبّر و دقت در این آیات برای آدمی یقین میآورد:به اینکه مؤمنین با اینکه چنین فضائلی را دارا هستند،مع ذلک در فضیلت کامل نیستند،و هنوز ظرفیت آن را دارند که خود را به«الذین انعم الله علیهم)برسانند،و با پر کردن بقیهء ظرفیت خود، همنشین با آنان شوند،و به درجهء آنان برسند.»/49
هم آیهای که در ابتدا نقل شد و هم عبارت علامه صراحت در همنشینی مؤمنین با اصحاب صراط مستقیم دارد.مرحوم علامه نمیخواهد بفرماید: مؤمنین پس از تکمیل ظرفیت خود،همنشین آنان میشوند،بلکه میگوید:از منزلت همنشینی گذشته،جزء آنان میشوند.
ترجمهء مناسب با عبارات مزبور چنین است:
تدبّر و دقت در این آیات برای آدیم یقین میآورد به اینکه مؤمنین با اینکه چنین فضائلی دارند،در فضیلت کامل نیستند و هنوز ظرفیت آن را دارند که خود را مشمولین نعمت خدا(الذین انعم الله علیهم)برسانند و از مقام همنشینی آنان گذشته، جزء طبقهء آنان شوند.
-ترجمهء آیهء زیر دقیق نیست:
«قل انّنی هدانی ربی الی صراط مستقیم دینا قیما ملة ابراهیم حنیفا.»
(انعام/161)
«بگو به درستی که پروردگار من،مرا بسوی صراط مستقیم که دینی است قیم،و ملت ابراهیم، هدایت فرموده.»/51
کلمه«ملة»در آیه فوق به معنای«دین و آیین»است؛اما در فارسی به معنای«مجموعه افراد یک کشور»میباشد،ممکن است در متون قدیمی و در زبان عر در معنای«دین»استعمال شده باشد، ولی در زمان ما،در عبارات نثر«مجموعه افراد یک کشور»از آن دریافت میشود.لذا جا داشت به جای«ملت ابراهیم»،«آیین پاک ابراهیم»به کار برده میشد.
-در المیزان میخوانیم:
«ان الهدایة الی الصراط یتعّین معناها بحسب تعیّن معناه و توضیح ذلک ان الهدایة هی الدلالة علی ما فی الصحاح.»/34
«هدایت بسوی صراط مستقیم وقتی معنایش مشخص میشود،که معنای صراط مستقیم معیّن گردد.لذا ما نخست به بحث لغوی آن پرداخته، میگوییم:در صحاح گفته هدایت به معنای دلالت است.»/54
تصور شده مرجع ضمیر در«معناه»،«صراط» است و حال آنکه مرجع آن«هدایة»است.اگر چه «هدایة»مؤنث است اما چون مؤنث مجازی است، میتوان ضمیر مذکور را به آن ارجاع داد.شاهد رجوع ضمیر به«هدایة»این است که علامه در ادامه، تنها به توضیح«هدایت»پرداخته نه«صراط».
-مرحوم علامه چنین مینگارد: «ان الهدایة هی الدلالة علی ما فی الصحاح،و فیه ان تعدیتها لمفعولین لغة اهل الحجاز،و غیر هم یعدّونه الی المفعول الثانی بالی.»/34
از«فیه»تا پایان عبارت فوق ترجمه نشده است.
-آیهء
«وهم من فزع یومئذ آمنون»
اینگونه معنی شده:
«و ایشان در امروز از فزع ایمنند.»/60
«امروز»ظهور در«دنیا»دارد،اما مراد از «یومئذ»،قیامت است.
-در یک حدیث قدسی پیرامون کسی که «الحمد لله رب العالمین»میگوید،چنین آمده است:
«حمدنی عبدی و علم ان النعم التی له من عندی و ان البلایا التی دفعت عنه بتطوّلی،اشهدکم انی اضیف له الی نعم الدنیا نعم الآخرة و ادفع عنه بلایا الآخرة.»/39
«بندهء من مرا حمد گفت،و اقرار کرد:که نعمتهائیکه در اختیار دارد،از ناحیهء من است،و بلاهائیکه به وی نرسیده،باز به لطف و تفضّل من است و من شما فرشتگانرا گواه میگیرم،که نعمتهای دنیائی و آخرتی او را زیاده نموده، بلاهای آخرت رااز او دور کنم.»/63
ترجمهء«انی اضف له الی نعم الدنیا نعم الآخرة» به«نعمتهای دنیایی و اخرتی او را زیاده مینماییم» دقیق نیست،بلکه ترجمه دقیق چنین است:
نعمتهای آخرت را به نعمتهای دنیای میافزاییم.
-در المیزان ترجمهء عربی عبارتی از انجیل نقل شده که مسیحیان در نمازشان میخوانند:
«ابانا الذی فی السموات،لیتقدّس اسمک.»/40
«پدر ما آن کس است که در آسمانها است،نام تو متقدس باد.»/64
«ابانا»منادای مضاف است و منادای مضاف منصوب است و چون«اب»از اسماء خمسه است، نصب آن به الف میباشد.بنابراین ترجمهء صحیح چنین است:
ای پدر ما که در آسمانها هستی،نام تو مقدس باد.
-در المیزان چنین آمده است:
«ما ورد من شأن النزول(وهو الامر او الحادثة التی تعقب نزول آیة او آیات فی شخص او واقعة) لا یوجب فصوص الحکم علی الواقعة.»/42
«اگر میبنیم که در شأن نزول آیات،روایاتی آمده،کهمثلا میگویند:فلان آیه بعد از فلان جریان نازل شد.و یا فلان آیات دربارهء فلان شخص یا فلان واقعه نازل شد،باری نباید حکم آیه را مخصوص آن واقعه،و آن شخص بدانیم.»/67
آنچه داخل پرانتز آمده تعریف«شأن نزول» است،نه صرف یک مثال.مناسب بود عبارت فوق اینگونه ترجمه میشد:
شأن نزول(یعنی امور و حوادثی که سبب نزول یک یا چند آیه پیرامون شخص یا واقعهای شدهاند)موجب انحصار حکم آیه در آن واقعه یا شخص نمیشود.
ذکر این نکته در پایان لازم است که نگارنده ترجمهء تفسیر حدود 50 آیهء اول از سورهء بقره را با متن عربی تطبیق نمود و با اشکالات نادری مواجه شد.
(1)-مهرتابان،سید محمد حسین حسینی تهرانی،انتشارات باقر العلوم،ص 41.
(2)-حق و باطل به ضمیمه احیای تفکر اسلامی،انتشارات صدرا، چاپ نهم،ص 86.
(3)همان.
(4)-مهرتابان،ص 45-44.
(5)-مطالب فلسفی،علمی و عرفانی جداگانه تحت عنوان خاص، مورد بحث قرار گرفته به گونهای که تفسیر آیات محسوب نمیشوند.
(6)-مجله«وقف میراث جاودان»،سال اول،شماره اول، ص 23.
(7)-همان.
(8)-اولین عبارت عربی که از المیزان آورده شده،مربوط به متن قبل از تجدید نظر است و بقیهء عبارات از چاپ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین میباشد.
(9)-المیزان،ج 1،ص 30.